از کراماتنا

متن مرتبط با «بخوانید و بخندید» در سایت از کراماتنا نوشته شده است

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

  • متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را سعدی پ.ن: ساز و آواز بیات ترک، محمدرضا شجریان، مجید درخشانی، آلبوم در خیال بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هیچ چیز با تو تمام نشد، همه چیز با تو شروع می‌شود! - چهارتا مانده به آخر

  • صفرم:  راستش فکر می‌کنم از پست آخرم برداشت‌های اشتباهی صورت گرفته است که نیاز بود یک سری توضیحات دیگری را به آن اضافه کنم. یکم:  از روزی که به بیان آمدم، بیشتر از شش سال می‌گذرد. شش سال در اینجا نوشته‌ام و خوانده‌ام.  شش سال خاطره ساخته‌ام. در غم و شادی‌های زندگی اینجا بوده‌ام. بیان , ...ادامه مطلب

  • خانه نویی- سه تا مانده به آخر

  • سلام.قول داده بودم با تمام شدن کار طراحی سایت، اینجا آدرس جدید را به اشتراک بگذارم. این شما و این آدرس جدید دو کلمه حرف حساب: امیدوارم نگذارید در خانۀ جدید احساس غریبگی کنم. ارادتمند همه‌ی دوستان قدیم و جدید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کانال تلگرامی آقاگل | دو تا مانده به آخر!

  • سلام امیدوارم در این روزهای نه چندان روشن، حال دلتان خوب باشد. غرض از مراحمت، برای اینکه خواندن پست‌های سایت را راحت‌تر کنم، تصمیم گرفتم یک کانال تلگرامی هم در کنارش داشته باشم.  با عضویت در کانال، قدم روی چشمان بنده‌ی حقیرِ آقاگل می‌گذارید. :) آدرس: پ.ن: و اینکه در کانال هم لینک پست‌ها را, ...ادامه مطلب

  • مفهومی به نام لحظه

  • یک شبانه روز بیست وچهار ساعت است و یک مسابقۀ فوتبال نود دقیقه طول می‌کشد. زمانی که اینجا از آن حرف می‌زنیم، همان زمان خطی است. همانی که از آینده به حال می‌رسد و بعد به گذشته تبدیل می‌شود. نقطه مقابل ا, ...ادامه مطلب

  • برای خدایان احتمالی فوتبال

  • به بازی امروز خوش‌بین نیستم؛ اما در فوتبال چیزی سخت‌تر و هولناک‌تر از شکست هم وجود دارد. امید به پیروزی، حتی وقتی می‌دانید شانس کمی برای برد دارید. اگر فوتبال از خدایان اسطوره‌ای بود، امشب جمع می‌شدی, ...ادامه مطلب

  • چهل و یکم- حمید بابایی

  • صفرم: کتابی که در روزجهانی کتاب‌خوانی از نشر صاد هدیه گرفته‌ بودم «راز گاروالا عطرساز» از لیلا امانی بود؛ اما شلوغی‌ همیشگی مهرماه اجازۀ خوانش کتاب را به این بندۀ سراپاتقصیر نداد. از این جهت از آقای ص, ...ادامه مطلب

  • دیگر حوصله‌مان از این زندگی سر رفته

  • نمی‌دانم این عکس عکس واقعی سم بارترام هست یا نه. ماجرای بارترام را یکبار همین‌جا گفته‌ام. دروازه‌بان چارلتون که در یک بازی مه‌آلود دست‌هایش را روی کاسه زانوهای گذاشته بوده، چشم تیز کرده بوده که نکند, ...ادامه مطلب

  • در ستایش روزانه نویسی

  • «پنج شش ماه است که می‌خواهم نوشتن این یادداشت‌های روزانه را شروع کنم. شاید نزدیک یک سال از وقتی که نوشتن «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» را برای سومین‌بار شروع کردم. آن‌وقت مثل مردی بودم که تنگِ نفس دار, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌ویکم

  • قصۀ ابراهیم و نمرود چون نمرود لعین آن بدید، آواز داد که: «یا ابراهیم! این کرامت با تو که کرد؟» یعنی آتش سوزان بر تو باغ که کرد؟ گفت:«این با من خدای من کرد.» نمرود گفت: «نعم الرّبُّ ربُّک یآبرهیم.» ابر, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌ودوم

  • سورۀ یوسف یک سعدبن ابی وقّاص گوید: قرآن بر پیغامبر علیه السلام فرومی‌آمد در مکّه و پیغامبر صلّی‌الله علیه بر یاران می‌خواند. مگر ملالتی به طبع ایشان راه یافت. گفتند: «یا رسول الله لو قصَصتَ علی, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌وسوم

  • قصۀ یوسف- قسمت دوم شمعون برادران را از پیش پدر به یک سو خواند و گفت: «ای برادران، من می‌گفتم شما را که یوسف را بکشید تا کار یکباره بود، ببینید که ما را متّهم می‌دارد. بیایید تا باز آن چاه شویم، وی را, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌وچهارم

  • قصۀ یوسف علیه‌السلام-قسمت سوم یک روبیل قبالۀ بیع بنبشت: بسم‌الله ابراهیم. اینست که بخرید مالک بن ذُعر از فرزندان یعقوب اسرائیل‌الله، نامهای‌شان یاد کرد، خرید ازیشان غلام عبرانی نام وی یوسف قد و چهرۀ, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌وپنجم

  • زلیخا وی را بخواند و به هر دری که درمی‌شد آن در به مسمار استوار می‌بستند تا در قیطون شد که زلیخا درآنجا بود. زلیخا زود در قیطون استوار کرد و جامه‌های فاخر که داشت از خود برکشید. آنگه یوسف بدانست که ق, ...ادامه مطلب

  • قصص‌ قرآن مجید-سحرگاه بیست‌وششم

  • قصۀ یوسف علیه‌السلام یک «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَیَانِ» در شدند با وی در زندان دو جوان: یکی ساقی ملک نام او شرهاقم و دیگر طبّاخ ملک نام وی شرهاکم. و گفته‌اند ساقی ملک نام او محلت و نام طباخ یو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها