قرار مصاحبه برای ساعت نه صبح بود. یعنی اینطوری بهمون گفته بودند. لازمه بگم که مصاحبه برای سرشماری نفوس و مسکن بود. طرحی که چند روزی هست کلید خورده و قراره تا اواخر آبان هم به اتمام برسه. شهر ما یک شهرستان کوچکه با نهایت هشتاد تا نود هزار نفر جمعیت در فصل تابستان. که این جمعیت در فصل زمستان به دلیل مهاجرتهای فصلی( مهاجرت عشایر و روستا نشینها. و ایضا خیلی از خانوادهها که اصفهان ساکنند.) تا حدود هفتاد هزار نفر میرسه. ساعت هشت صبح بود که بیدار شدم و صبحانه خوردم، درسته که گفته بودند ساعت نه در مکان اعلام شده حاضر باشید ولی خب کدوم مصاحبهای تا به الآن به موقع شروع شده که این دومین مورد باشه!؟ خلاصه که با خیالی راحت و قلبی آرام و مطمئن لباس پوشیدم و با اینکه فرمانداری این سمت شهر هست و خونه ما دقیقا اون سمت شهر، ساعت هشت و چهل دقیقه بود که راه افتادم. وقتی که رسیدم پنج دقیقه به 9 بود. رفتم داخل و با سوال از نگهبانی متوجه شدم که باید برم سمت سالن کنفرانس مجموعه، از در که وارد شدم برای لحظه اول فقط سمت چپم رو دیدم. پنج شش تا خانم بودند. و سه آقا. خب تقریبا فکر میکردم که همین تعداد هم باید باشیم! سلام دادم و نشستم روی یکی از صندلیها که دیدم ای دل غافل! نزدیک به چهل نفر خانم و ده پانزده مرد دیگه اون سمت سالن نشستهاند! چند دقیقه دیگه هم نشستیم(حدود بیست دقیقه!) تا آقایی که مسئول مصاحبهها بود آمدند و شروع کردن به توضیح در مورد مصاحبه و سرشماری شهرستان. گفتند از شهر ما 350نفر ثبت نام کردهاند! و گویا مرکز اعلام کرده فقط و فقط به شانزده نفر نیاز داریم! 350نفری که با فیلتر کردن اولیه به 150نفر کاهش پیدا کرده بودند و حالا قرار بر این بود که از بین این 150 نفر 16نفر انتخاب شوند. میگفت امسال وضعیت همه شهرها همین بوده و برعکس سالهای قبل که برای سرشماری نیرو نبود امسال با ازدیاد نیرو مواجه هستیم! میگفت ما سال 90 حتی چندین نیروی زیر دیپلم داشتیم به اجبار! و امسال در سطح استان 28نفر با مدرک دکتری ثبت نام کرده اند برای سرشماری! دلم میخواست گریه کنم! نمیدونم چند نفر دیگه هم در این جلسه حس من رو داشتند یا نه! ولی این آمار گریه آور بود. 350 نفر جوان بیکار گریه آور بود. 350 نفر تحصیل کرده، با مدرک لیسانس و فوق لیسانس در شهری کوچک گریه آور بود...! بخصوص که خیلی از اینهارو خودمون تو این سالها براشون انتخاب رشته کرده بودیم. 350 نفر گریه آور بود؟ نبود؟ و این تازه در سطح شهرستان کوچک ما بود. مشتی نمونه خروار...!
بگذریم. از مصاحبه میگفتم. مصاحبه به صورت عملی انجام میشد. و سوالات در مورد کار با تبلت(یا به قول فرهنگستان رایانک مالشی!) و کار با کامپیوتر(همون رایانه دوستان) و نرم افزارهایی مثل اکسل(Excel) بود. قرار بر این بود که هفتاد نفری که در نوبت صبح دعوت شده بودیم سه نفر به سه نفر وارد سالن نمازخانه شویم تا آقای مسئول از ما مصاحبه بگیرند. یکی دو ساعتی منتظر ماندم تا نوبت به من برسد. چون ظاهرا لیست بر حسب حروف الفبا بود! (بچه اول ابتدایی هم میدونه که آقاگل بر حسب حروف الفبا باید نفر اول باشه! ولی نمیدونم چرا آخر لیست بودم امروز!)
بارِی، اینقدر ایستادم و نشستم که شاید اگر طبقه دوم نبودیم و کف اتاق هم 40 سانتی متر سرامیک و بتون آرمه نبود زیر پایم الف سبز شده بود! هرچه بود بالاخره نوبت به من رسید. من بودم و دو خانم دیگر. سیستمها به شدت وضعشون خراب بود. نمیدونم از همون اول مشکل داشتند یا نه، شاید چون خیلی داغ کرده بودند قاط زده بودند! هرچه که بود به سختی نرم افزارها باز میشد. به غیر از مشکل خود سیستم موسها(همون موش واره فرهنگستان) هم مشکل داشتند. تازه فهمیدم چرا اینقدر مصاحبهها طول میکشید! یک برگه کاغذ دادند دستمون و گفتند این اطلاعات را وارد نرم افزار اکسل کنید و اگر بلد هستید نمودار رو هم بکشید و یک سری محاسبات هم روشون انجام بدید. از شروع تا پایان این پروسه برای من کمتر از پنج دقیقه وقت برد! که خب ظاهرا برای آقای مصاحبهگر عجیب بود! مونده بود که آخه چطوری؟ با این سیستم؟ مگه میشه؟ خب جا داره بگم رمز موفقیتم اینجا بود که من عادت به کار با موس ندارم! و همه کارهام رو با صفحه کلید و میانبرهای ویندوز انجام میدم. و به همین دلیل سرعت تایپمم خیلی خوبه. البته آشنایی با نرم افزار اکسل هم مهم بود. مثلا بدونید که میشه خیلی از محاسبات ریاضی رو داخل همین اکسل هم انجام داد و نیاز به ماشین حساب نیست!:دی
اون دو خانمی که با من اومده بودند تقریبا یک ربع کارشون با کامپیوترها طول کشید. (و البته من در نبود آقای مصاحبهگیر کمک شون کردم تا در نهایت موفق شدند!) بعد قرار بر این بود که با رایانکهای مالشی تست شویم. (جا داره اشاره کنم مدل تبلت ها سامسونگ بود! دمتون گرم به خاطر حمایت از تولید داخل! آقایون آمارگیر و دولت محترم!) رایانکهای مالشی هم متأسفانه همچین وضعیت خوبی نداشتند. (فکر کنم مال بچههای کارکنان مرکز آمار بوده! برای آمارگیری به بهونه شروع درس و مدرسه ازشون گرفتند! گفتند اگه بچه خوبی بودین و معدلهاتون بیست شد دوباره بهتون میدیم تا باهاش کلش آف کلنز بازی کنید.) خب واقعیت این هست که من تا به حال زیاد با تبلت کار نکردم. البته کار خاصی هم نبود. ولی خب به سرعت کار با کامپیوتر و نرم افزار اکسل نتونستم انجامش بدم. خلاصه که از این مرحله هم به سلامت عبور کردم. در نهایت هم بهمون گفتند که عصر قرار بر این است که 70 نفر در گروه دوم بیایند برای انجام همین مصاحبه. و بعد از اینکه نتیجه مشخص شد اگر انتخاب شده بودیم بهمون اطلاع خواهند داد.
البته به دلیلی میدونم که اگر انتخاب هم شدم نمیتونم قبول کنم! چون من فکر میکردم آمارگیری از 25مهر آغاز میشه. در صورتی که گفتند از همین دوشنبه باید بیایید سر کلاس. و کار هم به این صورت هست که از شش صبح تا شش عصر درگیرید. و من باید حداقل یکی دو هفته کرمان باشم این وسط! و چند روزی رو هم اصفهان. به غیر از کارهای دیگری که دارم.
جا داره از همینجا از برادران و مسئولین امر بابت این نبودنم عذرخواهی کنم! دیگه علی رغم میل باطنیم نشد که باشم.
تمام.
+ببخشید طولانی شد! نصف حوادث رو هم حذف کردم!
از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 187 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 10:43