اندر احوالات منزل جدید

ساخت وبلاگ

برای اینکه کمی از پست قبل فاصله بگیریم، اندکی از شهر جدید بگوم. در حال حاضر به خاطر شرایطی که هست فقط این بنده نگارنده، برادران و پدرجان در منزل ساکنیم. و مادر همچنان شهرستانند. به همین خاطر چالش‌های جالبی داشتیم و داریم و خواهیم داشت. یکی از این چالش‌ها کارهای خانه است. هر چقدر که برخی فمنیست نماها بگویند کار خانه برای خانم‌ها نیست و فلان و بهمان و بیسار، باز بنده با قطعیت می‌گویم اگر یک خانم در خانه‌تان نباشد هرچقدر هم که منظم باشید و هرچقدر هم که آشپزی بلد باشید و عاشق پخت و پز باشید باز کُمِیت خانه داری تان لنگ می‌زند! این چند وقت برای اداره کارهای خانه از سیستم شهردار روزانه استفاده می‌کنیم آنهایی که خوابگاهی بوده‌اند ممکن است این سیستم را تجربه کرده باشند. از صبح که بیدار می‌شوید اگر روز شهرداری شما باشد باید صبحانه را آماده کنید، نهار بپزید. ظرف های نهار را بشویید. شام بپزید، ظرف‌ها را بشویید، شستن لباس‌ها و جاروی منزل هم دردسر خودش را دارد، اضافه کنید آب دادن به گل‌های مادر و کارهای خرده ریز دیگری را که باید انجام دهید. خوبی داستان اینجاست که چون هیچ کدام از ما سه برادر خواهری نداریم (و خب این طبیعیست دیگر!) و به اجبار آشپزی مان کم و بیش خوب شده و بلدیم گلیم چهار نفره مان را از آب بکشیم. بماند که یکی از برادرها برنجی که کمی (فقط کمی) ته دیگش سوخته بود را به طور کامل داخل سطل زیاله تخلیه کرده بود و مجدد برنج پخته بود! و بماند که گهگاهی پیش می‌آید که برنج هایمان شفته می‌شود. ولی خب همین است که هست! و به قول یک بزرگی وقتی نمی‌توانی در  برابر مشکلات مقاومت کنی مجبوری سعی کنی از آن لذت ببری. البته کمی به نظرم حرف اضافه زده. مثالش همین چند روز پیش، با کلی کار که سر بنده ریخته بود باید طبق برنامه خورشت بادمجان هم می‌پختم. و قطعاً این با هر ضریب و زاویه‌ای که حساب کنید لذت بخش نبود. در هر حال که خورشت بادمجانی پختیم بیا و ببین. بسیار خوشمزه شده بود. گرچه پدرجان به صورت خودجوش سُس فلفل را به میزان نا لازم در آن تخلیه کرده بود. (اصلاً همین است که روایت داریم آشپز که دو تا شد غذا قطعاً تند می‌شود.) 

نقطه مبهم داستان که همچنان متوجه‌اش نشده‌ام این است که آیا ایراد از نوع شهردار شدن ماست؟ یا از نوع ژن مان؟ مگر تا چهار روز پیش به شهرداران املاک نجومی نمی‌دادند؟ پس کو؟ چرا ما نمی‌بینیم؟ تا به ما رسید وا رسید؟ 

نکته دیگر اما خرید آب است! بلی، خرید آب. تا همین دیروز در شهر خودمان با خیالی راحت مثل بز! آب مصرف می‌کردیم و عین خیال‌مان هم نبود. ولی اینجا هر چند روز یکبار باید با دبه‌های بیست لیتری برویم و سر چهار راه آب بخریم. هر بیست لیتری آب پونصد تومان. این را گفتم چون هیچ‌ وقت فکرش را هم نمی‌کردم روزی برای خرید آب بروم. پس مصرف آب را جدی بگیرید. جدی بگیرید که چهار صباح دیگر در ترافیک خرید آب گیر نکنیم لااقل.

خب دیگر بروم که فردا باز قرعه کار به نام من دیوانه زده‌اند. از حالا تا بیست و چهار ساعت آینده با جناب آقای شهردار صحبت می‌کنید. پس دست به سینه بایستید. فاصله‌تان را هم تا میز ریاست حفظ کنید. نهار هم یحتمل استامبولی پلو ست!

با تشکر 

از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 18:05