قصۀ یوسف- قسمت دوم شمعون برادران را از پیش پدر به یک سو خواند و گفت: «ای برادران، من میگفتم شما را که یوسف را بکشید تا کار یکباره بود، ببینید که ما را متّهم میدارد. بیایید تا باز آن چاه شویم، وی را, ...ادامه مطلب
روزی که آمدم اینجا یکی از اهدافم این بود که اگر دیدم دانستههایم به کار شخصی میآید آنها را به اشتراک بگذارم. در طی این چند سال خودم نیز موارد بسیاری را به واسطه همین وبلاگخوانیهای روزانه یاد گرفتم و با آدمهای بادانش بسیاری آشنا شدم. به عنوان یک پیرمرد فکر میکنم اشتراکگذاری آموزهها در فضای مجازی یکی از موردهایی است که باید بیشتر به آن پرداخته شود. هدف از این پست نیز آموزش چند ترفند ساده است که امیدوارم مفید باشند. آشنایی با سایت گودریدز قبلاً به طور مختصر در مورد سایت گودریدز و محاسن استفاده از آن صحبت کرده بودم و اکنون قصد دارم چگونگی استفاده از آن را شرح دهم. گودریدز یک شبکه اجتماعی مخصوص کتابخوانهاست. مطمئنم بارها شده که خواستید بدانید در طول سال چه تعداد کتاب را خواندهاید. یا خواستید نظر دیگران در مورد کتابی که خواندهاید و یا میخواهید بخوانید رابدانید. و یا اینکه خواستهاید برای خواندن کتابی برنامهریزی کنید. گودریدز همه اینها را دارد. در این دو تصویر (تصویر1 و تصویر2) نمایی کلی از صفحه گودریدز این بنده نگارنده را میبینید. در تصویر اول، در وسط صفحه ریویوهای دوستانی که آنها را دنبال میکنم را میبینید. خواندن ریویوهای دیگران خیلی وقتها واسطه ایست برای آشنایی و انتخاب کتابهای جدید و خیلی وقتها هم آشنایی با کتابهایی که نباید خواند! ضمناً شما نیز میتوانید برای , ...ادامه مطلب
دیدار دوم: داستان تا اینجا پیش رفت که قرار بر این شد تا اسفندیار پیکی پیش رستم بفرستد و او را برای مهمانی خبر کند. ولی زمانی که آفتاب به میان آسمان رسید اسفندیار با پشوتن گفت: «من با رستم کاری ندارم. و فقط برای در بند کردن او به اینجا آمدم و نه میگساری با او." پشوتن به نصیحت شاهزاده جوان پرداخت و گفت: "من از این میترسم که با این تصمیم کار شما دو تن به مشکل برسد." با این حال اسفندیار پیکی به جانب رستم نفرستاد. در همین حال رستم در دربار خود منتظر پیک اسفندیار نشسته بود و وقتی دید که هیچ خبری از پیک اسفندیار نیست خود بر رخش نشست و به سمت هیرمند آمد. وقتی به لب هیرمند رسید اسفندیار را خطاب کرد و گفت: «آیا به نزد تو مهمانی چنین بزرگ به یک دعوت نمیارزید؟ تو با اینکه نشان پدشاهی داری از همان لحظه اول سخنهای من رو ناچیز گرفتی و من رو خرد و کوچک شمردی. و ندونستی که من رستمم. همون کسی که هفت خان رو رد کردم. و پسر خودم رو به خاطر ایران زمین کشتم. و پس از مرگ سیاوش پیش شاه انتقام او رو از سودابه گرفتم. و من امروز از تو خواهش دارم که از خواستهی من دلخور نباشی. و من به خاطر شأن و شوکت تو خواستار دوستی و همنشینی با تو هستم. و دوست ندارم شاهی مثل تو به دست من نابود شود.» اسفندیار در جواب سخنان رستم خندهای کرد و پاسخ داد: «من قصد خودخواهی نداشتم. و از این جهت که تو خسته بودی و راه دراز بود, ...ادامه مطلب
دیدار دوم: داستان تا اینجا پیش رفت که قرار بر این شد تا اسفندیار پیکی پیش رستم بفرستد و او را برای مهمانی خبر کند. ولی زمانی که آفتاب به میان آسمان رسید اسفندیار با پشوتن گفت: «من با رستم کاری ندارم. و فقط برای در بند کردن او به اینجا آمدم و نه میگساری با او." پشوتن به نصیحت شاهزاده جوان پرداخت و گفت: "من از این میترسم که با این تصمیم کار شما دو تن به مشکل برسد." با این حال اسفندیار پیکی به جانب رستم نفرستاد. در همین حال رستم در دربار خود منتظر پیک اسفندیار نشسته بود و وقتی دید که هیچ خبری از پیک اسفندیار نیست خود بر رخش نشست و به سمت هیرمند آمد. وقتی به لب هیرمند رسید اسفندیار را خطاب کرد و گفت: «آیا به نزد تو مهمانی چنین بزرگ به یک دعوت نمیارزید؟ تو با اینکه نشان پدشاهی داری از همان لحظه اول سخنهای من رو ناچیز گرفتی و من رو خرد و کوچک شمردی. و ندونستی که من رستمم. همون کسی که هفت خان رو رد کردم. و پسر خودم رو به خاطر ایران زمین کشتم. و پس از مرگ سیاوش پیش شاه انتقام او رو از سودابه گرفتم. و من امروز از تو خواهش دارم که از خواستهی من دلخور نباشی. و من به خاطر شأن و شوکت تو خواستار دوستی و همنشینی با تو هستم. و دوست ندارم شاهی مثل تو به دست من نابود شود.» اسفندیار در جواب سخنان رستم خندهای کرد و پاسخ داد: «من قصد خودخواهی نداشتم. و از این جهت که تو خسته بودی و راه دراز بود, ...ادامه مطلب
دیدار دوم: داستان تا اینجا پیش رفت که قرار بر این شد تا اسفندیار پیکی پیش رستم بفرستد و او را برای مهمانی خبر کند. ولی زمانی که آفتاب به میان آسمان رسید اسفندیار با پشوتن گفت: «من با رستم کاری ندارم. و فقط برای در بند کردن او به اینجا آمدم و نه میگساری با او." پشوتن به نصیحت شاهزاده جوان پرداخت و گفت: "من از این میترسم که با این تصمیم کار شما دو تن به مشکل برسد." با این حال اسفندیار پیکی به جانب رستم نفرستاد. در همین حال رستم در دربار خود منتظر پیک اسفندیار نشسته بود و وقتی دید که هیچ خبری از پیک اسفندیار نیست خود بر رخش نشست و به سمت هیرمند آمد. وقتی به لب هیرمند رسید اسفندیار را خطاب کرد و گفت: «آیا به نزد تو مهمانی چنین بزرگ به یک دعوت نمیارزید؟ تو با اینکه نشان پدشاهی داری از همان لحظه اول سخنهای من رو ناچیز گرفتی و من رو خرد و کوچک شمردی. و ندونستی که من رستمم. همون کسی که هفت خان رو رد کردم. و پسر خودم رو به خاطر ایران زمین کشتم. و پس از مرگ سیاوش پیش شاه انتقام او رو از سودابه گرفتم. و من امروز از تو خواهش دارم که از خواستهی من دلخور نباشی. و من به خاطر شأن و شوکت تو خواستار دوستی و همنشینی با تو هستم. و دوست ندارم شاهی مثل تو به دست من نابود شود.» اسفندیار در جواب سخنان رستم خندهای کرد و پاسخ داد: «من قصد خودخواهی نداشتم. و از این جهت که تو خسته بودی و راه دراز بود, ...ادامه مطلب
امام اهل تصوف بود و در اصناف علم به کمال بود و دریای اندوه و درد بود و کوه حلم و ثبات بود و خزانه مروت و شفقت بود و در رموز و اشارات اعجوبه بود و اول کسی که در بغداد سخن حقایق و توحید گفت او بود و بیشتر از مشایخ عراق مرید وی بودند و خال جنید بود و مرید معروف کرخی بود و حبیب راعی را دیده بود و در اب, ...ادامه مطلب
پس فاروق گفت: مرا وصیتی کن. گفت: یا عمر! خدای را شناسی؟ گفت: شناسم. گفت: اگر به جز از خدای هیچ کس دیگر نشناسی تو را به! گفت: زیادت کن. گفت: یا عمر! خدای تو را میداند؟ گفت: داند. گفت: اگر به جز خدای کس دیگر تو را نداند تو را به! **** از وی پرسیدند: خشوع در نماز چیست؟ گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش ز, ...ادامه مطلب
قاون سوم نیوتون: تنها راهی که انسان ها به چیزی میرسن اینه که از چیزی دل بکنن! ,قانون سوم نیوتن چیست,قانون سوم نیوتن pdf,قانون سوم نیوتن به زبان ساده,آزمایش قانون سوم نیوتن,مفهوم قانون سوم نیوتن,کاربرد قانون سوم نیوتن در زندگی,فیلم قانون سوم نیوتن,کاربرد قانون سوم نیوتن,فیزیک قانون سوم نیوتن,انیمیشن قانون سوم نیوتن ...ادامه مطلب